یادگیری

همه چیز درباره هدف و هدف گذاری

چطور در زندگی هدفمند باشیم و برای رسیدن به هدف با انگیزه بمانیم؟

سرفصل‌های مطلب

تعریف هدف :

هدف خواسته دقیق و روشن و وضعیتی است که می ‌خواهید در آینده داشته باشید که مدام ذهن شما را برای رسیدن به آن درگیر خود می کند.  هدف همان خواسته ای ‌است که می‌خواهید به آن برسید یعنی رسیدن به آن‌ چه می خواهید و می ‌توانید باشید. هدف همان تصاویر خوبی ‌است که در ذهن، از خود و زندگی آینده خود ساخته‌ اید. هدف همان نتیجه ای ‌است که در اثر برنامه ریزی، تلاش و پشتکار شما به دست می ‌آید.

goal

هدف گذاری چیست؟

هدف گذاری پروسه‌ی تشخیص و شناسایی چیزهایی است که می‌خواهید انجام دهید یا بدست آورید و بعد از آن مشخص کردن اهداف کوتاه مدت و برنامه ریزی زمانی. برای مثال زمانی که تغییری در خرج و مخارجتان ایجاد می‌کنید، تا مقداری پول ذخیره کنید، یک هدف برای خود تعیین کرده‌اید و برای رسیدن به آن لازم است یک مقدار مشخص در هرماه تعیین کرده و آن مقدار را کنار بگذارید تابه هدف تعیین شده خود که پس انداز است برسید.

کاربرد هدف گذاری چیست؟

اینکه چیزی که در زندگی می‌خواهید را به یک هدف تعیین کنید، بهترین روش‌ برای دستیابی به آن است. چرا که شما با هدف گذاری در واقع تصمیم می‌گیرید در مسیر رسیدن به خواسته‌تان وارد عمل شوید. اهداف به شما جهت می‌دهند، شما را متمرکز و با انگیزه نگه می‌دارند و احتمال دست یابی به رویا‌ها و خواسته‌هایتان را افزایش می‌دهند.
اهدافی که تعیین می‌کنید باید برای شما معنادار باشند؛ اهداف شما نباید کار‌هایی باشندکه فکر می‌کنید «باید» انجام دهید. بهترین اهداف آن‌هایی هستند که با رسیدن به آن‌ها واقعا احساس خوبی به شما دست می‌دهد و واقعا برایتان اهمیت دارند.

چرا باید هدف داشته باشیم؟

چرا باید هدف داشته باشیم ؟ این جهان هستی بدون هدف خلق نشده است. هر چیزی که در این جهان هستی وجود دارد برای کار و هدفی که برای آن معین شده خلق شده است. ما انسان ها هرکدام برای هدفی والا پا به این جهان هستی گذاشته ایم. ولی متاسفانه بیش از ۹۰ درصد از مردم فراموش کردن برای چی به این دنیا پا گذاشتن  و حتی نمی دانند چرا باید هدف داشته باشند.

 

خیلی از مردم تصویری از آنچه می خواهند در زندگی داشته باشند در ذهن خود دارند ولی متاسفانه این تصویر با واقعیت زندگی آنها خیلی متفاوت است به عبارت دیگر، چیزی آنها را از رسیدن به زندگی عالی که شایستگی اش را دارند منع می کند و مانعی سد راه رسیدن به زندگی ممتازشان وجود دارد. علت همه این سردرگمی ها نداشتن اهداف واضح و روشن در زندگی است. وقتی دقیقا و به وضوح نمیدانیم چه هدفی در زندگی داریم، جهان هستی هم نتایج مبهم و غیر دقیقی به ما نشان می دهد.

هدف

تاکنون ۸۰ میلیارد نفر به دنیا آمده اند و از دنیا رفته اند ولی تنها افراد محدودی نام نیک از خودشان بجا گذاشته اند و دنیا را جای بهتری برای زندگی کردند. درک کردند که چرا باید هدف داشته باشند، اکثر افراد جامعه هدفی برای زندگی ندارند. در یک مصاحبه ایی که انجام شد از افراد پرسیدند برای چی زندگی میکنید و چه دلیلی برای زندگی دارید. جواب هایی که داده شد تعجب برانگیز بود یا بهتره بگوییم تاسف برانگیز :

خانم ها اکثرا جواب دادن زندگی می کنم که ازدواج کنم و بچه دار بشم.

آقایان جواب می دادند کار کنیم و خرج زندگی را در بیاوریم ، فقط همین!!

بعید می دانم ما فقط برای این کارها پا به این کره خاکی گذاشته باشیم. این روزا اکثر مردم گله می کنند و اگر پای حرفاهای بشینید تقریبا حرفهای مشابهی می زنند مثلا میگویند: از روزمرگی خسته شدیم  از این تکرار و یکنواختی سال ها و روزها خسته شده ایم و… و این کاملا طبیعیی است وقتی هدفی در زندگی نداشته باشیم و این نشان میدهد چرا باید هدف داشته باشیم.

اولا انسان دارای مکانیزم هدف جویی است. یعنی چه؟ برای توضیح این امر بیان کنم که انسان ذاتا موجودی هدف گذار است و در پس تمام کارهایی که روزانه انجام میدهد هدفی وجود دارد. حتی اگر خودمان هم ندانیم، وقتی تلفن را برمی داریم -به عنوان مثال- هدفمان تماس با فرد خاصی است.

و دوما این یک مکانیزم است. به چه معنا؟ در یک مکانیزم اگر شما ورودی مشخصی بدهید، طبیعتا خروجی های مشخصی خواهید گرفت. یعنی اگر در مکانیزم هدف جوی انسان ورودی های مشخصی وارد کنید، خروجی شما همواره رسیدن به هدفتان خواهد بود. اگر هدف بگذارید که به کره ماه بروید محقق خواهد شد و اگر هدف بگذارید که به خانه رفته و پای تلویزیون بنشینید هم، به این هدف خواهید رسید.

به قول آنتونی رابینز هدف اولین قدم هر کار است، با داشتن هدف آینده را اکنون خلق، می کنم.

هر زمانی که شروع کنیم به ایجاد تغییر در عادات روزانه، زندگی مان هم تغییر میکند و تجربیات جدیدی را کسب می کنیم. حالا که متوجه شدیم چرا باید هدف داشته باشیم، فقط باید نسبت به هدفمان متعهد باشیم و عمل و تمرین کنیم. وقتی متعهد باشیم به هدفمان برسیم تمام شرایط و آدم ها در رسیدن ما به هدفمان بسیج خواهند شد فقط کافیه بخواهیم. الان فکر کنید چه هدفی برای زندگیتان می خواهید انتخاب کنید.

چرا داشتن هدف در زندگی این قدر مهم است؟

آیا تا به حال به این اندیشیده اید که چه ویژگی باعث می شود یک فرد شکست ناپذیر و موفق باشد؟ بله! داشتن هدف مشخص.

داشتن هدف ضروری است چون حرکت بدون هدف معنایی ندارد. وقتی هدف ندارید در چه راهی قدم خواهید گذاشت؟ مگر فرقی هم می‌ کند که به کجا بروید؟ خیلی افراد بدون هیچ هدفی زندگی می کنند و اگر از آنها بپرسید برنامه فردایشان چیست، می گویند: «نمی دانم، حالا تا فردا خدا بزرگه، اصلاً تا فردا کی مرده کی زنده.»یا اگر بپرسید بعد از اتمام تحصیلات می خواهید چکاری را شروع کنید می گویند: «هر کاری پیش بیاد، باید ببینم چی میشه.»

دوست عزیز! اگر نتوانید وضعیت خود را در آینده مشخص کنید،‌ ناچار محیط اطرافتان، وضعیتی را به شما تحمیل می‌ کند و مثل کشتی بدون مقصدی می شوید که در دریای پر تلاطم اختیارش به دست بادها می افتد. وقتی هدف نداشته باشید یک زندگی تکراری و بیهوده خواهید داشت. شبها که به رختخواب می روید شوق و انگیزه ای برای از خواب بیدار شدن و طلوع دوباره خورشید ندارید. صبح بدون هیچ انگیزه ای از خواب بلند می شوید. به خود می گویید: «از خواب بیدار شدن من چه فایده ای دارد»

هدف

واقعا شما دوست دارید چنین زندگی داشته باشید؟ آیا می خواهید شرایط بیرونی و آدم های اطرافتان سرنوشت شما را به دست بگیرند؟ آیا می خواهید یک زندگی یکنواخت و بیهوده را ادامه دهید؟

اصولاً همه مردم کار و فعالیت می کنند. شما هم در بین اطرافیان خود می بینید که برای خود شغلی دارند از صبح تا شب سر کار هستند اما اگر از همین آدم ها بپرسید هدف آنها در زندگی چیست جواب اکثرشان این است که «اِ اِ اِ نمی دونم» یا «باید راجع بهش فکر کنم» یا اگر بپرسید از زندگی خود، فعالیت روزانه و شغل راضی هستند جواب می دهند: «نه از سر اجبار است. به خاطر ازدواج مجبور شدم هر چه زودتر شغلی برگزینم، به دلیل بی پولی این کار را انتخاب کردم، به خاطر چشم و هم چشمی با دختر خالم به کلاس آموزشی شنا رفتم و …» قطعا این افراد هرگز به جایگاهی که دوست دارند و لیاقتش را دارند نمی رسند.

شما هم اگر هدف هایتان را ندانید زندگیتان با شانس، تصادف و جبر شرایط محیطی پیش می رود، به چیزهایی می رسید که برایتان اتفاق بیفتد به جای اینکه خودتان آن اتفاق ها را ایجاد کنید.

تعیین هدف حس خوبی در شما به وجود می آورد زیرا می دانید فعالیت هایی که در طول روز انجام می دهید، به آنچه که نهایتاً در زندگی خود می خواهید منتهی می شود. این حس خوب انرژی و انگیزه شما را برای زندگی چندین برابر می کند. خوشحال هستید از اینکه می توانید سرنوشت زندگیشان را خود رقم بزنید و زندگی دلخواهتان را بسازید.

شما هم اگر مثل افراد موفق برای زندگی خود هدف مشخص و روشنی داشته باشید قطعا با انگیزه بیشتری تلاش می کنید، از موانع، مشکلات و سختی های در طول مسیر ناامید و خسته نمی شوید.

رسیدن به هدف

شاید برای شما جالب باشد که بدانید ۹۷ درصد مردم دنیا از استعدادها و توانایی های خاص و منحصر به فردِ خود آگاه نیستند و  در زندگی خود هدف مشخصی ندارند پس مجبورند برای کسانی که از این توانایی ها آگاه و هدفمند هستند، کار کنند!

آشنایی با انواع هدف

هدف شما در زندگی هرچه که باشد، زیرمجموعه‌ی یکی از انواع هدف های بلندمدت یا کوتاه‌مدت قرار می‌گیرد. اهداف بلندمدت به آینده مربوط می‌شوند و اهداف کوتاه‌مدت پُلی برای رسیدن به اهداف بلندمدت هستند. در این مطلب می‌خواهیم با انواع هدف ها بیشتر آشنا شویم و برای هرکدام مثال‌هایی ذکر کنیم.

۱. اهداف بلندمدت

یکی از انواع هدف ها، اهداف بلندمدت هستند. این اهداف، همان اهداف بزرگ و اصلی هستند که دوست دارید در طول زندگی‌تان به آنها برسید. تحقق این اهداف به سن و سال شما بستگی دارد و بسته به سن‌تان ممکن است در اواخر عمر خود به بعضی از آنها دست یابید. معمولا این اهداف ظرف ده سال یا بیشتر تحقق می‌یابند. اهداف بلند‌مدت از برنامه‌هایی تشکیل شده‌اند که برای آینده طرح‌ریزی می‌کنیم و معمولا به خانواده، سبک زندگی، حرفه و بازنشستگی مربوط می‌شوند. افراد معمولا با در نظر گرفتن اینکه ظرف پنج تا بیست سال آینده می‌خواهند چه‌کار کنند یا دوست دارند در چه جایگاهی باشند، برای خود اهداف بلند‌مدت ترسیم می‌کنند و سپس برای رسیدن به آنها، از اهداف کوتاه‌مدت استفاده می‌کنند.

انواع هدف

نمونه‌هایی از اهداف بلندمدت عبارتند از:

  • دریافت مدرک مهندسی مکانیک
  • دریافت مدرک فوق‌ لیسانس
  • خریدن خانه
  • شرکت در مسابقه‌ی دو ماراتن
  • تأسیس شرکت
  • بازنشستگی در ۵۵ سالگی

اهداف بلندمدت به دو نوع مادام‌العمر و غایی تقسیم می‌شوند.

اهداف مادام‌العمر

اهداف مادام‌العمر در یکی از موضوعات خانواده، شغل و حرفه، تحصیلات، امور مالی یا صرفا کسب لذت قرار می‌گیرند. هدف مادام‌العمرِ شما ممکن است این باشد که هم حسابدار شوید و هم فوق‌لیسانس بگیرید، چهار فرزند داشته باشید، صدها میلیون تومان پول جمع کنید یا به دور دنیا سفر کنید.

این نوع اهداف معمولا در ابتدا کلی هستند اما وقتی به‌سمت آنها حرکت می‌کنید، تعریف و معنای خاص‌تری پیدا می‌کنند. مثلا اگر از ابتدا هدف‌‌ مادام‌العمر شما این بوده است که معلم شوید، در ادامه‌ی مسیر تعریف دقیق‌تری از آن هدف خواهید داشت و می‌خواهید معلم ریاضی دبیرستان شوید و باز هم آن را دقیق‌تر تعریف می‌کنید و می‌خواهید تا زمان بازنشستگی، معلم حسابان یا جبرواحتمال باشید. به مرور زمان، تعریف دقیق‌تری از اهداف‌تان خواهید داشت.

اهداف مادام‌العمر اغلب مهم‌ترین و معنادارترین اهداف شما هستند. تنها مشکلی که وجود دارد، این است که زمان زیادی برای رسیدن به این اهداف لازم است. درنتیجه ممکن است نتوانید بر روی آنها تمرکز کنید، از این شاخه به آن شاخه می‌پرید و نمی‌توانید برای رسیدن به اهداف مادام‌العمرتان، نگرش مثبتی داشته باشید. به همین دلیل، داشتن اهداف توانمندکننده (اهداف کوتاه‌مدتی که به شما کمک می‌کنند به اهداف بلندمدت‌تان برسید) سودمند است.

اهداف غایی

اهداف غایی اهدافی کلیدی هستند که باید اول آنها را تحقق ببخشید تا بتوانید به اهداف مادام‌العمر خود برسید. این اهداف معمولا ظرف یک تا ده سال تحقق می‌یابند. اگر هدف مادام‌العمر شما این باشد که پزشک شوید، هدف غایی شما رفتن به دانشکده‌ی پزشکی خواهد بود. یا اگر هدف مادام‌العمر شما سفر به دور دنیاست، هدف غایی شما پس‌انداز کردن مقدار معینی پول خواهد بود.

«برای رسیدن به چیز‌های بزرگ نه‌تنها به تلاش بلکه به رؤیا، نه‌تنها به برنامه بلکه به هدف نیاز داریم.»             آناتول فرانس

۲. اهداف کوتاه‌مدت

یکی دیگر از انواع هدف ها، اهداف کوتاه‌مدت هستند. این اهداف، اهدافی هستند که فرد در آینده‌ی نزدیک (معمولا کمتر از یک سال)، می‌خواهد به آنها دست یابد. اهداف کوتاه‌مدت اغلب پُلی به‌سوی اهداف بلندمدت محسوب می‌شوند. این اهداف، توانمندکننده در نظر گرفته می‌شوند، چرا که دستیابی به آنها فرد را قادر می‌سازد به اهداف بزرگ‌ترش برسد. شما به‌وسیله‌ی اهداف توانمندکننده می‌توانید پیشرفت خود به‌سمت اهداف بلندمدت را ارزیابی کنید.

اهداف توانمندکننده معمولا به تحصیلات، شغل، پروژه‌های کوتاه‌مدت و نیز کسب یک تجربه‌ی ارزشمند کاری مربوط می‌شوند. هرکدام از اینها به تحقق اهداف بلندمدت کمک می‌کنند.

هدف کاهش وزن

موارد زیر نمونه‌هایی از اهداف کوتاه‌مدت هستند:

  • کاهش وزن به‌اندازه‌ی پنج کیلوگرم
  •  نقاشی کردن اتاق خواب
  • موفقیت در کنکور
  • گرفتن کارت پایان‌خدمت یا معافیت
  • به‌دست آوردن یک شغل تابستانی

اهداف کوتاه‌مدت به دو نوع اهداف بنیادی و اهداف موقتی تقسیم می‌شوند.

اهداف بنیادی

اهداف بنیادی اهدافی هستند که به احتمال زیاد ظرف کمتر از یک سال به آنها دست خواهید یافت. این اهداف ممکن است اهداف توانمندکننده باشند که احتمالا باید قبل از تحقق اهداف غایی به آنها برسید. این اهداف معمولا برای بهبود شرایط فیزیولوژیکی استفاده می‌شوند. اول باید در کنکور رتبه‌ی خوبی بیاورید تا درنهایت وارد دانشکده‌ی پزشکی بشوید. اهداف بنیادی می‌توانند مستقل باشند و هیچ ربطی به هدف غایی یا هدف مادام‌العمر نداشته باشند.

هدف

موارد زیر نمونه‌هایی از اهداف بنیادی هستند:

  • تشکیل تیم بسکتبال در دبیرستان
  • آموختن نحوه‌ی نواختن سه آهنگ با پیانو
  • پس انداز برای خرید یک دستگاه سینمای خانگی
اهداف موقتی

این اهداف معمولا در کمتر از یک ماه محقق می‌شوند. اغلب برای بهبود مهارت‌های فنی‌تان آنها را ترسیم و روزانه بر آنها تمرکز می‌کنید. بسیاری از اوقات این اهداف می‌توانند اهداف توانمندکننده باشند که باید قبل از تحقق اهداف بنیادی‌تان به آنها برسید. مثلا وقتی به خودتان می‌گویید: «هفته‌ی بعد می‌خواهم در امتحان زیست‌شناسی بیست بگیرم»، این هدف به شما کمک می‌کند تا در امتحان‌‌نهایی زیست‌شناسی نمره‌ی خوبی بگیرید. این نمره به شما کمک می‌کند تا رتبه‌ی خوبی در کنکور بیاورید و درنهایت سر از دانشکده‌ی پزشکی دربیاورید. اهداف موقتی نیز مانند اهداف بنیادی می‌توانند اهداف مستقلی باشند و هیچ ربطی به اهداف مادام‌العمر یا غایی نداشته باشند.

موارد زیر نمونه‌هایی از اهداف موقتی هستند:

  •  نقاشی کردن خانه
  • تمیز کردن زیرزمین
  • تمام کردن تکلیف مدرسه

«تراژدی زندگی نرسیدن به هدف نیست، بلکه نداشتن هدفی برای رسیدن است.»     بنجامین میز

چگونه هدف تعیین کنیم؟

بعضی آدم‌ها هدف‌ها و آرزوهای کوچک و قابل احترامی دارند، اما برخی می‌خواهند دنیا را تکان دهند. همین هدف‌ها و خواسته‌های رنگارنگ‌مان هستند که زندگی را زیبا می‌کنند و به آن جهت می‌دهند. برای رسیدن به بعضی هدف‌ها باید یک عمر تلاش کنیم، اما بعضی‌هایشان را می‌توانیم یک‌شبه به‌دست بیاوریم. اگر برای رسیدن به اهداف‌مان برنامه‌ریزی ‌کنیم، اعتمادبه‌نفس‌مان بیشتر می‌شود و زودتر پیشرفت خواهیم کرد. شاید شروعش کمی جرأت بخواهد، اما اگر اراده کنیم، بزرگ‌ترین هدف‌های‌مان نیز قابل دسترسی است. با خواندن مطلب زیر یاد می‌گیریم چگونه هدف تعیین کنیم و به آن برسیم.

قدم اول: هدف‌های دست‌یافتنی تعیین کنیم

 

تعیین هدف

۱. باید هدف‌های زندگی‌مان را پیدا کنیم

برای اینکه تکلیف‌مان با خودمان روشن شود، می‌توانیم چند سؤال اساسی از خودمان بپرسیم. اول باید بدانیم از زندگی چه می‌خواهیم و دوست داریم به کجا برسیم. باید برای امروز، ۱۰ سال بعد و حتی تمام زندگی‌مان هدف داشته باشیم. جواب‌های این مرحله می‌توانند خیلی کلی باشند، مثلا: «می‌خواهم زندگی شادی داشته باشم.» یا «می‌خواهم به دیگران کمک کنم.»

  • هدف‌مان می‌تواند تأسیس شرکت خودمان باشد. شاید هم دوست داشته باشیم اندام متناسبی داشته باشیم یا اینکه تشکیل خانواده بدهیم. هدف‌ها و آرزوها می‌توانند خیلی گسترده و متنوع باشند.
مثال‌هایی از هدف‌های خاص
  • خانواده: می‌خواهم دو بار در هفته با خانواده‌ام ناهار بخورم؛ دو بار در هفته به اعضای خانواده‌ام بگویم چقدر دوست‌شان دارم؛ برای خانواده‌ام در هر وعده‌ی غذایی سبزیجات آماده کنم.
  • کاری: می‌خواهم هر هفته دنبال یک کار جدید بگردم؛ مسئولیت‌پذیرتر شوم؛ هر هفته از یک فرد موفق درخواست ملاقات و از راهنمایی‌هایش استفاده کنم.
  • تحصیل: می‌خواهم برنامه‌نویسی اچ‌تی‌ام‌ال (html) یاد بگیرم: در تعطیلات، اسپانیایی یاد بگیرم؛ در مورد دانشگاه‌های خوب تحقیق کنم.
  • سلامتی: می‌خواهم آخر هفته‌ها ۱۰ دقیقه مدیتیشن انجام دهم؛ دوچرخه‌سواری یاد بگیرم؛ شب‌ها به جای شام، سالاد بخورم.
۲. باید هدف بزرگ‌مان را به اهداف کوچک و مشخص تقسیم کنیم

goal

بیایید دوباره به زندگی‌مان فکر کنیم. کجاهای زندگی‌مان باید تغییر کنند؟ چه چیزهایی باید بهتر شوند؟ این زمینه‌ها می‌توانند کار، اقتصاد، خانواده، تحصیلات یا سلامتی باشند. بیایید از خودمان بپرسیم در هر زمینه‌ای دوست داریم به کجا برسیم و باید چگونه هدف تعیین کنیم تا طی ۵ سال آینده آنها را به دست بیاوریم.

  • اگر هدف اصلی‌مان لاغر شدن است، برای به دست آوردنش می‌توانیم به خوردن غذاهای سالم‌تر و شرکت در مسابقه‌های دوی کشوری فکر کنیم.
  • برای اینکه کسب و کار خودمان را شروع کنیم، هدف‌های کوچک‌ترمان می‌توانند یادگرفتن مدیریت کسب و کار و راه انداختن یک کتاب‌فروشی باشند.
۳. باید هدف‌های کوتاه‌مدت‌مان را یادداشت کنیم

goal

حال که از خواسته‌هایمان اطلاع داریم و هدف‌مان را برای چند سال آینده تعیین کرده‌ایم، باید سفت و سخت به آنها بچسبیم و برای به دست آوردن‌شان تلاش کنیم. باید یک برنامه‌ی زمانی منطقی داشته باشیم. بهتر است در هدف‌های کوتاه‌مدت برای بیشتر از یک سال برنامه‌ریزی نکنیم.  وقتی هدف‌هایمان را می‌نویسیم دیگر به راحتی نمی‌توانیم از آنها عبور کنیم و همیشه برای‌شان احترام قائل هستیم.

  • مثلا برای لاغر شدن، اولین هدف‌مان می‌تواند پیاده‌روی یا مصرف بیشتر سبزیجات باشد.
  • برای کارآفرینی می‌توانیم در یک کلاس کتابداری شرکت کنیم یا مناسب‌ترین محل برای کتابفروشی خود را بیابیم.
۴. هدف‌های‌ خود را به گام‌های کوچک‌تری تبدیل کنیم که زندگی‌مان را به سمت خواسته‌هایمان پیش می‌برند

اساسا باید بدانیم چرا این هدف را تعیین کرده‌ایم و چگونه می‌توانیم به آن برسیم. برای روشن شدن این قضیه می‌توانیم از خودمان بپرسیم: «اصلا ارزشش را دارد؟ الان زمان مناسبی برای این هدف هست؟ با شرایطم جور در می‌آید؟»

  • مثلا اگر هدف بزرگ‌مان تناسب اندام است و برای رسیدن به آن، شرکت در مسابقات دوی کشوری را انتخاب کرده‌ایم، ورزش کردن به مدت دو هفته می‌تواند یک هدف کوتاه‌مدت خوب باشد. از خودمان بپرسیم آیا پیاده‌روی به شرکت در مسابقه‌ی دو کمک می‌کند؟ اگر این‌طور نیست، هدف کوتاه‌مدت‌مان را طوری عوض کنیم که در مسیر رسیدن به هدف‌های بزرگ‌مان قرار بگیرند.
۵. هر از گاهی هدف‌هایمان را با شرایط وفق دهیم

باید هر از گاهی کمی وقت بگذاریم و هدف‌های کوچک‌مان را دوباره تنظیم کنیم و سرو سامان بدهیم. آیا در به دست آوردن‌شان طبق برنامه‌ی زمانی پیش رفته‌ایم؟ این هدف‌ها هنوز برای رسیدن به هدف بزرگ‌مان لازم هستند؟ برای تنظیم اهداف‌مان باید انعطاف‌پذیر باشیم.

  • برای لاغر شدن شاید یکی از اهداف‌مان شرکت در مسابقه‌ی دوی ۵ کیلومتر باشد، ولی بعد از تمرین کردن و تقویت رکورد‌هایمان ممکن است پیش خودمان فکر کنیم بهتر است هدف‌مان را از دوی ۵ کیلومتر به ۱۰ کیلومتر تغییر بدهیم.
  • برای کارآفرینی بعد از اینکه اهداف اولیه، مثل شرکت در کلاس کتابداری و یافتن مکان مناسب را انجام دادیم، می‌توانیم هدف‌های جدیدی تعیین کنیم، درخواست وام بدهیم و برای کسب و کار جدید مجوز بگیریم. به مرور زمان می‌توانیم به خرید یا اجاره‌ی یک جای خوب فکر کنیم، کتاب‌های مورد نظرمان را بخریم، کارمند استخدام کنیم و به این ترتیب کسب و کار خودمان را شروع کنیم. تازه وقتی کارمان روی غلتک افتاد می‌توانیم به افتتاح شعبه‌ی دوم هم فکر کنیم!

قدم دوم: چطور برای رسیدن به هدف‌هایمان از راه‌های مؤثر استفاده کنیم

۱. هدف‌هایمان را مشخص کنیم

وقتی هدف تعیین می‌کنیم باید حتما جواب این سؤال‌ها را بدانیم: کی؟ چی؟ کجا؟ کِی؟ و چرا؟ برای هر هدف کوچکی که تعیین می‌کنیم باید بدانیم چرا آن را انتخاب کرده‌ایم و این هدف چطور در رسیدن به خواسته‌هایمان به ما کمک می‌کند.

  • مثلا برای اینکه خوش‌اندام شویم (یک هدف کلی و بزرگ) یک هدف ویژه تعیین کرده‌ایم: شرکت در مسابقات دوی کشوری. برای رسیدن به این هدف ویژه هم می‌خواهیم با ۵ کیلومتر دویدن شروع کنیم. پس می‌توانیم این طور به سؤالات پاسخ بدهیم: کی؟ من. چی؟ ۵ کیلومتر می‌دوم. کجا؟ پارک پردیسان. کِی؟ در ۶ هفته. چرا؟ تا برای شرکت در مسابقات دو کشوری که هدفم است آماده شوم.
  • برای اینکه کسب و کار خودمان را راه‌اندازی کنیم، یک هدف کوتاه‌مدت تعیین کرده‌ایم: شرکت در کلاس کتابداری. با این هدف می‌توانیم به سؤال‌ها جواب بدهیم: کی؟ من. چی؟ شرکت در کلاس کتابداری. کجا؟ کتابخانه‌ی خوارزمی. کِی؟ چهارشنبه‌ها برای ۵ هفته. چرا؟ تا یاد بگیرم چطور دخل و خرج کتابخانه را مدیریت کنم.
۲. هدف‌هایمان باید قابل اندازه‌گیری باشند

برای اینکه بتوانیم پیشرفت‌مان را بررسی کنیم، هدف‌هایمان باید قابل اندازه‌گیری باشند. مثلا اگر بگوییم: «می‌خواهم بیشتر بدوم»، بررسی پیشرفت کارمان خیلی سخت می‌شود؛ پس بهتر است بگوییم: «می‌خواهم ۱۶ بار دور زمین بسکتبال بدوم.» خب حالا بهتر شد! باید حتما راه‌هایی وجود داشته باشند که تشخیص بدهیم چه‌قدر به هدف‌مان نزدیک شده‌ایم.

  • دوی ۵ کیلومتر یک هدف قابل اندازه‌گیری است. وقتی آن را انجام دادیم دیگر شکی در کار نیست، حتی می‌توانیم هدف‌مان را باز هم کوچک‌تر کنیم. مثلا بگوییم هر دفعه حداقل یک و نیم کیلومتر می‌دوم. با انجام سه مرتبه در هفته به هدفم می‌رسم. بعد از اولین بار می‌توانیم هدف‌مان را این طوری تعریف کنیم: باز هم ۵ کیلومتر دیگر می‌دوم، اما این بار ۴ دقیقه زودتر به خط پایان می‌رسم.
  • شرکت در کلاس کتابداری هم قابل اندازه‌گیری است، چون باید ثبت‌نام کنیم و هر هفته سر کلاس برویم. اما اگر بگوییم: «در مورد کتاب‌داری مطالعه می‌کنم» خیلی مبهم است، چون نمی‌توانیم بفهمیم چه موقع کارمان تمام شده است.
۳. هدف‌هایمان را واقع‌بینانه انتخاب کنیم

حتما باید شرایط‌مان را صادقانه در نظر بگیریم و بدانیم کدام هدف‌ها واقع‌بینانه و کدام‌شان کمی تخیلی هستند. با خودمان روراست باشیم و ببینیم ابزار لازم برای رسیدن به هدف‌هایمان (مهارت، منابع، وقت، دانش) را داریم یا خیر.

  • برای اینکه لاغر شویم و در مسابقات دوی کشوری شرکت کنیم، باید وقت زیادی برای دویدن و تمرین بگذاریم. اگر سرمان خیلی شلوغ است یا اصلا نمی‌خواهیم وقت زیادی صرف دویدن کنیم، این هدف به دردمان نمی‌خورد. کارهای زیاد دیگری هم هستند که می‌توانیم برای لاغر شدن انجام بدهیم و در وقت‌مان صرفه‌جویی کنیم.
  • اگر می‌خواهیم کتاب‌فروشی باز کنیم، اما تجربه‌ی کسب و کار نداریم، نمی‌توانیم بودجه‌ی مورد نیازمان را تأمین کنیم، در مورد این کار کوچک‌ترین دانشی نداریم و کلا اهل مطالعه و کتاب هم نیستیم، بعید است بتوانیم در این کار موفق باشیم.
۴. هدف‌هایمان را اولویت‌بندی کنیم

هر کدام از ما در هر زمانی از زندگی تعدادی هدف داریم که ممکن است در مرحله‌های مختلفی از تکامل باشند. باید به خوبی تصمیم بگیریم کدام هدف‌ها از بقیه مهم‌ترند و باید زودتر انجام شوند. هدف‌های زیاد باعث سردرگمی ما می‌شود، نمی‌توانیم آن‌طور که باید و شاید برای‌شان تلاش کنیم و ممکن است به آنها نرسیم. پس باید بدانیم چگونه هدف تعیین کنیم و برای‌شان اولویت قرار بدهیم.‌

goal

  • شاید بتوانیم اولویت‌های مهم زندگی‌مان را تعیین کنیم. در این صورت اگر بعضی هدف‌های‌مان مخالف همدیگر باشند هم می‌توانیم تمرکز کنیم. باید بین انجام یک یا دو هدف کوچک و یک اولویت مهم زندگی‌مان انتخاب کنیم. خب معلوم است دیگر! اولویت اول زندگی‌مان خیلی مهم‌تر است.
  • اگر هدف‌مان تناسب اندام است و برای رسیدن به آن خوردن غذاهای سالم، دوی ۵ کیلومتر و سه بار در هفته شنای یک کیلومتر را تعیین کرده‌ایم، ممکن است متوجه شویم وقت کافی برای انجام همه‌ی این کارها را با هم نداریم. پس باید اولویت‌بندی کنیم: اگر می‌خواهیم در مسابقات دوی کشوری شرکت کنیم دوی ۵ کیلومتر نسبت به شنا مهم‌تر است. تغذیه‌ی سالم را بهتر است ادامه بدهیم، چون علاوه بر اینکه برای سلامتی‌مان خوب است به هدف‌مان هم کمک می‌کند.
  • اگر می‌خواهیم کتاب‌فروشی خودمان را تأسیس کنیم، قبل از اینکه کتاب و لوازم مورد نیازمان را بخرید، باید حتما مجوز بگیریم و از بابت وام هم خیال‌مان راحت باشد.
۵. پیشرفت‌مان را بررسی کنیم

می‌توانیم پیشرفت‌های کاری و شخصی‌مان را در یک دفتر ثبت کنیم. با این کار هر زمان به میزان رشد و پیشرفت هدف‌مان نگاه کنیم انگیزه‌مان بیشتر می‌شود. در واقع خودمان را برای ادامه‌ی کار تشویق می‌کنیم. ولی اول باید راه‌های پیشرفت در زندگی را به خوبی فرا بگیریم.

  • وجود یک دوست در مسیر رسیدن به هدف بسیار خوب است. مثلا، وقتی برای یک مسابقه‌ی بزرگ آماده می‌شویم، اگر دوستی داشته باشیم که مرتبا او را ببینیم و با او ورزش کنیم می‌توانیم پیشرفت‌مان را به خوبی بسنجیم.
  • اگر برای مسابقه‌ی دوی کشوری آماده می‌شویم، می‌توانیم یک دفتر یادداشت داشته باشیم و میزان دویدن، زمان و احساس‌مان را در آن بنویسیم. وقتی در کارمان پیشرفت کنیم، اعتمادبه‌نفس‌مان بیشتر می‌شود و هر بار که به عقب نگاه کنیم از وضعیت‌ فعلی‌مان خوشحال می‌شویم.
  • ثبت پیشرفت در مورد کسب و کار کمی سخت است، اما خب می‌توانیم هدف‌های اصلی و فرعی‌مان را بنویسیم بعد بعضی‌ها را خط بزنیم و مشخص کنیم که هر کدام از این هدف‌ها چه زمانی عملی می‌شوند تا از پیشرفت‌مان باخبر شویم.
۶. هدف‌هایمان را بسنجیم

وقتی به هدف‌های تعیین شده رسیدیم از خودمان تجلیل کنیم و برای خودمان جشن بگیریم.

  • مثلا اگر برای اولین بار ۵ کیلومتر دویده‌‌ایم، از تکمیل این هدف شکرگزار باشیم. حتی اگر این کار در مقایسه با شرکت در مسابقه‌ی دوی کشوری خیلی کوچک باشد.
  • قطعا وقتی برای اولین بار در کتاب‌فروشی‌مان را باز می‌کنیم و اولین کتاب‌مان را می‌فروشیم از خوشحالی در پوست خودمان نمی‌گنجیم و این خودش یک جشن درست و حسابی است، چون به هدف‌مان خیلی نزدیک هستیم.
۷. به هدف‌گذاری ادامه بدهیم

وقتی به هدف‌های تعیین شده رسیدیم، حتی هدف‌های اصلی زندگی‌مان، باز هم دل‌مان می‌خواهد پیشرفت کنیم و هدف‌های جدیدی تعیین کنیم.

  • وقتی در مسابقه‌ی دوی کشوری شرکت کردیم، باید تصمیم بگیریم بعدا چه کاری می‌خواهیم انجام بدهیم. می‌خواهیم در یک مسابقه‌ی دیگر شرکت کنیم و مقام بهتری بدست بیاوریم؟ دوست داریم در المپیک شرکت کنیم؟ یا می‌خواهیم به مسابقه‌های کوچک‌تر در حد چند کیلومتر برگردیم؟
  • وقتی کتاب‌فروشی‌مان را افتتاح کردیم، آیا می‌خواهیم یک کافه‌کتاب یا شعبه‌ی دیگر هم تأسیس کنیم؟ پول بیشتری در بیاوریم؟ شعبه‌های بیشتری داشته باشیم و برای جلب مشتری یک کافی‌شاپ کنار کتاب‌فروشی‌مان باز کنیم؟

هدف گذاری به روش اسمارت (smart)

هدف گذاری به روش اسمارت دارای اصول و روش هایی مانند قابلیت اندازه گیری و زمان بندی است که در صورت رعایت آنها، دستیابی به اهداف امکانپذیرتر می‌شود. در این مدل اهداف باید به گونه‌ای تنظیم شوند که ویژگی‌های زیر را داشته باشند:

  • Specific (مشخص): هدف گذاری به روش اسمارت باید کاملا مشخص باشد. هدف شما باید به گونه‌ای تنظیم شود که دقیقا بدانید چه زمانی، در چه مکانی، چه کسی به چه چیزی دست پیدا می‌کند؟ برای مثال اگر می‌خواهید در عرض شش ماه وزن کم کنید، نباید بگویید «می‌خواهم لاغر شوم!». باید دقیقا مشخص کنید در طول شش ماه چند کیلو می‌خواهید وزن کم کنید؟

smart

  • Measurable (قابل اندازه گیری): هدفتان چه مشخصاتی دارید؟ زمانی که موعد رسیدن به هدف فرارسید، چگونه عملکردتان را ارزیابی خواهید کرد؟ اگر در یک مسابقه پس از ساعت‌ها تلاش، نتیجه‌ی رقابت محاسبه نشود! آیا دیگر کسی در چنین رقابتی شرکت خواهد کرد؟ آیا اصلا جذابیتی دارد؟
    شما باید معیاری برای اندازه گیری و سنجش دستیابی به اهدافتان مشخص کنید. برای مثال برای هدف لاغر شدن، باید تعیین کنید که هر روز چه کاری باید در راستای کاهش وزن انجام دهید؟ چند کیلو در هر ماه باید کم کنید؟ آیا باید ورزشی را دنبال کنید یا فقط رژیم غذایی بگیرید؟
  • Achievable (قابل دستیابی): هدف گذاری به روش اسمارت باید منطقی باشد. اهدافتان را به گونه‌ای تعیین کنید که اگر برای کسی آن‌ها را بازگو کردید به شما نخندد. شما مسلما قادر نخواهید بود در طول شش ماه ۵۰ کیلو وزن کم کنید! هیچ کس نمی‌تواند. اگر اهداف غیرمنطقی داشته باشید، در پایان راه، از آنجا که به آن‌ها دست پیدا نمی‌کنید ناامید و بی انگیزه خواهید شد؛ بنابراین دقت کنید که خود را دلسرد نکنید.
  • Realistic (واقع بینانه): سعی کنید واقعیت را ببینید. بله کم کردن ۲۰ کیلو وزن در شش ماه امکان پذیر است، اما آیا شما هم می‌توانید این کار را انجام دهید؟ آیا شما هم وقت دارید هر روز ۲ ساعت ورزش کنید؟ اگر نه، می‌توانید مدت زمان هدف گذاری را طولانی‌تر کنید. رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود. در هدف گذاری به روش اسمارت نباید خودتان را خسته و ناامید کنید.
  • Timeline (زمان بندی): حتما برای رسیدن به اهدافتان مهلت مشخصی تعیین کنید. اگر در طول سه سال ۲۰ کیلو وزن کم کنید، هنر نکرده اید! با مشخص کردن نقطه‌ی پایان برای برنامه‌هایتان، می‌توانید موفقیت های خود را ببینید و آن‌ها را جشن بگیرید. همچنین با تعیین زمان بندی، انگیزه‌ی شما برای دنبال کردن مسیر هدف گذاری بیشتر خواهد بود.

سخن آخر: هدف گذاری به روش اسمارت، در همه‌ی کار‌ها و فعالیت‌های شما موثر است. اگر مدیر یک مجموعه هستید، اگر سرپرست خانوار هستید، اگر مربی ورزشی هستید، اگر کنکور داشته یا قصد ادامه تحصیل دارید، اگر می خواهید وزن کم کنید، اگر اهدف و آرزوهای مالی دارید و … می‌توانید از این اصول برای هدف گذاری کمک بگیرید. پس کاغذ و قلمتان را بردارید و با یک برنامه ریزی اساسی شروع کنید. به یاد داشته باشید مسیر رسیدن به اهداف مسیری چالش برانگیز است که قبل از حرکت به سوی این اهداف باید این چالش‌ها را پیش بینی کنید و بپذیرید.

چگونه بهتر و راحتر به هدف خود برسیم؟

باید بدانیم چه کسی هستیم و چه خصوصیاتی داریم مثلا نقاط قوتی داریم که در رسیدن به این هدف به ما کمک می‏کند پس با قوای بیشتری هدف را دنبال می‏کنیم و یا اینکه نقاط ضعفی داریم که شاید در رسیدن به این هدف ما را خسته کند، پس باید در رفع آنها کوشید. مثلا تنبلی یکی از نقاط ضعف بسیاری از انسانهاست و همچنین ناامیدی.

افرادی را برای خود نمونه و الگو قرار دهیم. نه اینکه مثلا آقای … که صاحب کارخانه … است و یا استاد … که صاحب سبک است. همین عباس آقای سرکوچه هم که به هدفی مانند هدف ما رسیده می‏تواند نمونه باشد.

با اعتماد بنفس و اطمینان به رسیدن به هدف شروع کنیم و بدانیم که وقتی شروع کردیم، هیچ چیز جلودار ما نیست و هیچ مانعی وجود ندارد که بتواند جلوی ما را بگیرد. قبل از انتخاب هدف در مورد آن تحقیق کرده و سختی‏ها و چالش‏های آنرا بدانیم تا عزم خود را بیشتر جزم کرده و با امید بیشتری شروع بکار کنیم. وسایل لازم برای مسیر را وصلۀ خود کنیم مانند امیدواری، پشتکار، کوشش، تفکر مثبت، جذب. هدف را دست یافتنی ببینیم و حال بررسی کنیم که این راه به رفتنش می‏ارزد یا خیر.

یکی از علت های دست نیافتن به اهداف، از این شاخه به آن شاخه و از این هدف به آن هدف پریدن است.

goal

پنج سوالی که به شما کمک می‌کنند هدف واقعی زندگی‌تان را کشف کنید

«چطور هدف زندگی ام را پیدا کنم؟» آیا تا به حال با این پرسش مواجه شده‌اید؟ با توجه کردن به احساساتتان و پرسیدن برخی سوالات ساده از خودتان، می‌توانید مسیری را در زندگیتان کشف کنید که از آن لذت می‌برید. حرکت کردن در این مسیر می‌تواند اولین گام برای یافتن هدف‌تان از زندگی باشد.

اما سوال بعدی بلافاصله خودنمایی می‌کند: «چطور این کار را بکنم؟» به دنبال کارهایی باشید که شما را خوشحال می‌کنند، باعث می‌شوند احساس خوشایندی از زندگی را تجربه کنید، و لذت ببرید. با کمک این کارها «مسیر لذت» خودتان را بسازید و و در آن قدم بگذارید. بیشتر ما در زندگی نامطلوبمان «غرق» شده‌ایم، چون از نادانسته‌هایمان و از شکست خوردن می‌ترسیم. گر به دنبال یافتن هدف زندگی خودتان هستید، یک قدم به عقب برگردید و از آن‌جا شروع کنید. احتمالا چیزهایی را درباره‌ی خودتان خواهید آموخت که قبلا نمی‌دانستید. در ادامه شما را با پرسش‌های کوتاهی مواجه می‌کنیم که شما را به سمت مسیرتان راهنمایی خواهند کرد.

چه کاری باعث می‌شود احساس کنید زنده هستید و واقعا وجود دارید؟

از خود بپرسید «در انجام چه کاری بهترین هستی؟» یا «برای انجام چه کارهایی ذوق و شوق زیادی داری؟ عاشق انجام چه کاری هستی؟ چه کارهایی باعث می‌شوند احساس اعتماد به نفس و وجود داشتن در تو تقویت شود؟»

goal

این سوالات را از خودتان بپرسید و پاسخ‌ها را تجسم کنید. آیا خودتان را در حال نقاشی در استودیوی هنری شخصیتان تصور می‌کنید؟ آیا با کسانی که دوستشان دارید در طبیعت مشغول گشت و گذار هستید؟ آیا حسابی سرگرم مطالعه‌ی یک کتاب جدید و فوق‌العاده هستید؟ توصیف‌هایی که از لذت‌هایتان ارائه می‌کنید، تصاویری از زند‌گی ایده‌آلتان هستند. از خودتان بپرسید «عاشق انجام چه کاری هستم؟‌»، «در این دنیا در انجام چه کاری بهترینم؟».

چه مشکلاتی را می‌توانید تحمل کنید و چه مشکلات و سختی‌هایی را نمی‌توانید؟

اجازه بدهید واقع‌بین باشیم. هیچ کاری همیشه لذت‌بخش نیست. باید خودتان را آماده کنید. قطعا چالش‌های دشواری سر راهتان سبز خواهد شد و قطعا گاهی از پا می‌افتید. اما سوال اینجاست: چقدر می‌توانید این کشمکش‌ها را تحمل کنید؟ اهمیتی ندارد که مسیر ایده‌آل زندگی شما چیست؛ برای رسیدن از جایی که الان هستید به زندگی ایده‌آلی که در تصورتان هست، به زمان احتیاج دارید و حتی مهم نیست که چقدر از مسیر را پیموده‌اید؛ مشکلات همیشه وجود دارند. این دقیقا مفهوم زندگی است و حقیقت تلخ این است که هر کدام از این مشکلات بخشی از زمان شما را خواهند گرفت.

ممکن است بخواهید به یک فوق ستاره‌ی کارافرینی در حوزه‌ی تکنولوژی تبدیل شوید اما از شکست خوردن وحشت داشته باشید. در این حالت بدانید که در این کار موفق نخواهید شد. اگر دوست دارید خواننده‌ای حرفه‌ای شوید اما تمایلی ندارید که ترانه‌هایتان را در جمع بخوانید، بهتر است همین حالا گیتارتان را داخل کمد دیواری بگذارید، درش را قفل کنید و کلیدش را بیرون بیندازید! اگر می‌خواهید یک وکیلسرشناس دادگستری باشید اما توانایی کار بیشتر از ۸۰ ساعت در هفته را ندارید، مشکلات زیادی خواهید داشت. باید به این موضوع توجه کنید که چه مشکلاتی را می‌توانید تحمل کنید و چه نتیجه‌ای در نهایت شما را راضی خواهد کرد.

hard life

برای انجام هر کاری باید چیزهایی را قربانی کنید. دنبال کردن هر کاری برای شما هزینه‌هایی خواهد داشت. هیچ کاری همیشه لذت‌بخش و نشاط‌ آور نیست. چه درگیری‌ها و فداکاری‌هایی را حاضر هستید تحمل کنید؟ در نهایت دستیابی شما به زندگی رویایی‌تان، به این بستگی خواهد داشت که چقدر می‌توانید با سختی‌ها کنار بیایید و از روزهای سختِ اجتناب‌ناپذیری که در مسیرتان هستند موفق بیرون بیایید.

چه وقت‌هایی کودک درونتان گذر زمان را فراموش می‌کند؟

کودک درون

اغلب ما وقتی در «باید»ها و «نباید»های اطرافمان غرق می‌شویم، ارتباطمان را با احساسات و علایقمان از دست می‌دهیم. فشارهای کاری و اجتماعی می‌توانند کودک درون کنجکاو و خوشحال شما را از زندگیتان خارج کنند. به زمان‌هایی فکر کنید که در دوران کودکی از همیشه خوشحال‌تر بوده‌اید و سعی کنید به همان روزها برگردید. کودکان همواره مشغول انجام کارهایی هستند که دوست دارند پس شما هم به تقلید از آنان برای لذت بردن از دنیایتان کارهایی مانند رقص، دیدن برنامه تلویزیونی دلخواهتان، گردش با دوستانتان را انجام دهید تا یافته های جدیدی بدست آورید.

وقتی نگران موضوع خاصی نیستید، افکارتان به چه سمتی می‌روند؟

ما زیاد نگران می‌شویم: چه درباره‌ی چیزهایی که می‌توانیم کنترل کنیم و چه چیزهایی که از کنترل ما خارج‌اند. ما همیشه نگران اتفاقاتی هستیم که افتاده‌اند یا ممکن بود بیفتند، در حالی که هیچ‌کدام را نمی‌توانیم تغییر دهیم. ترس فلج‌کننده است. ترس امکان پیشرفت منظم و لذت‌بردن را از ما می‌گیرد. گاهی که ذهنمان را با نگرانی و اضطراب خسته می‌کنیم، هیچ چاره‌ای جز توقف و دست‌کشیدن از کار برایمان باقی نمی‌ماند. گویی ذهنتان به یک تعطیلات کوچک می‌رود.

وقتی این اتفاق می‌افتد، ذهن شما به سمت تمایلات و فانتزی‌هایش می‌رود و احتمالات مختلف را در نظر می‌گیرد. مرتبه‌ی بعد که این اتفاق افتاد، چیزهایی را که به ذهنتان می‌رسد یادداشت کنید. آیا سفر به دور دنیا و نوشتن از تجربه‌هایتان را در رویا می‌بینید؟ آیا آروز دارید با دستور غذاهای مخصوص خودتان به بقیه کمک کنید زندگی و تغذیه‌ی بهتری داشته باشند؟ این تصاویر، الهام‌هایی از درون شما هستند. به آنها اعتماد کنید.

بزرگ‌ترین ترس شما چیست؟

راجع به ترس شما از عنکبوت یا سخنرانی در جمع صحبت نمی‌کنیم. منظورمان ترس عمیقی است که روی تک‌تک تصمیمات شما (حتی تصمیمات ناخودآگاهتان) تاثیر می‌گذارد. بیشتر ما از ناشناخته‌ها می‌ترسیم و وقتی لایه‌های عمیق‌تری از این ترس را بررسی می‌کنیم، متوجه می‌شویم که این ترس، اجازه نمی‌دهد از تمام لحظه‌های زندگی‌مان لذت ببریم و استفاده کنیم.

goal

یکی از بزرگ‌ترین ترس ما در زندگی شاید این است که نتوانیم از تمام توانایی‌هایمان در طول زندگی استفاده کنیم و قبل از به اتمام رساندن همه‌ی کارهایی که دوست داریم انجام دهم، بمیریم. این ترس به ما انگیزه می‌دهد تا هر روز هدفمند زندگی کنیم و بیشترین استفاده را از زندگی ببریم. پس شما هم بزرگ‌ترین ترس‌تان را پیدا کنید و با آن مواجه شوید. اگر این کار را نکنید، می‌توان گفت ترس‌تان حتی از همین حالا هم حقیقت پیدا کرده است.

چطور برای رسیدن به هدف با انگیزه بمانیم؟

goal

انگیزه، نیروی محرکه‌ای است که برای رسیدن به هدف به آن نیاز داریم. گاهی حتی تحت بهترین شرایط هم حفظ انگیزه دشوار به نظر می‌رسد. ممکن است با یک سری از روش‌های ساده‌ی روانشناسی که همه‌ با آن آشنا هستیم، برای حفظ انگیزه تلاش کنیم مثلا «تصویری از خود ایده‌آل‌مان را به در یخچال بزنیم. چک یک‌ میلیون تومانی در وجه خودمان بنویسیم و آن را به مانیتور کامپیوتر بچسبانیم و یا عبارت تاکیدی (من نیمه‌ گمشده‌ام را جذب خواهم کرد) را روی آینه بنویسیم.»

برای ایجاد انگیزه لازم نیست از ترفندهای شعبده‌بازی چیزی بدانیم. هیچ اقیانوسی بطری حاوی انگیزه به ساحل نمی‌آورد و هیچ دارویی در ما تولید انگیزه نخواهد کرد. با چند دهه تجربه‌ی مطالعاتی درباره‌ی افراد موفق، هفت نکته‌ی اساسی در حفظ انگیزه را به شما می گوییم که در این راه کمکتان خواهد کرد، چه بخواهید یک پازل ده هزار تکه‌ای را کامل کنید، چه بخواهید قله کلیمانجارو را فتح کنید. مطلب زیر را بخوانید تا ببینید چطور می‌توانیم برای رسیدن به هدف با انگیزه بمانیم.

۱. هدفی تعیین کنید و با تمام جزئیات آن را در ذهن خود تجسم کنید

هدف خود را ببینید و حسش کنید. انتظار دارید وقتی که به هدف خود می‌رسید چه صداهایی را بشنوید؟ وزش باد میان موهایتان؟ تشویق حضار؟ به تمام این صداها در ذهن خود گوش کنید. وزرشکاران موفق تمام عملکرد خود را از ابتدا تا لحظه‌ی آخر- حتی آن قطره‌ی عرقی که پس از رسیدن به خط پایان بر صورت‌شان می‌نشیند- در ذهن تجسم می‌کنند.

goal

۲. دلایل خود را برای رسیدن به هدف بنویسید

سررشته‌ی امور در این جهان پرهیاهو به راحتی از دست می‌رود و اگر حواس‌تان نباشد از جاده‌ی اصلیِ رسیدن به هدف خارج می‌شوید. به همین دلیل باید سفت و سخت به هدف خود بچسبید و لیستی از دلایل خود برای رسیدن به هدف تهیه کنید. محض اطمینان این لیست را با خودکار بنویسید. مطالعات نشان می‌دهد که وقتی برای نوشتن از دست استفاده می‌کنیم به صورت دستی بین کلمات ارتباط برقرار می‌کنیم و با این کار مغز را به صورت فعال در این فرآیند شرکت می‌دهیم. تایپ کردن یک عمل ماشینی است که کار آن صرفا انتخاب حروف است و در آن ارتباط مغزیِ کمتری صورت می‌گیرد.

۳. هدف خود را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید و اهداف جزئی و پاداش‌هایی را برای خود در نظر بگیرید

در اینجا قطعه‌بندی به معنای تقسیم هدف به اجزای کوچک‌تر است. آتونی رابینز، که مسلما پیش از هر چیز یک سخنران انگیزشی و یک مربی توسعه‌ی فردی است می‌گوید: «منشا اصلی استرس انبوه کارهایی است که بر سر ما ریخته است. اگر روی پروژه‌ای کار می‌کنید و می‌خواهید تمام کارها را همزمان انجام دهید، استرس شما را از پا درمی‌آورد.»

از روش قطعه‌بندی استفاده کنید. هدف خود را به قسمت‌های کوچک و واقع‌بینانه تبدیل کنید و هر بار یک بخش را انجام دهید. علم عصب‌شناسی می‌گوید هر موفقیت کوچکی، مرکز پاداش در مغز را فعال می‌کند و باعث تولید هورمون دوپامین می‌شود. تولید دوپامین تمرکز را افزایش می‌دهد و ما را برای انجام مرحله‌ی بعد تشویق می‌کند. با کاری شروع کنید که کمتر از همه به آن علاقه دارید، از مرتب کردن کاغذها و صورت‌حساب‌هایتان گرفته تا آماده شدن برای پیدا کردن یک شغل جدید.

۴. ناامید نشوید

برای رسیدن به هدف‌تان استراتژی داشته باشید، اما همیشه آماده تغییرات هم باشید، چون همه چیز قابل پیش‌بینی نیست. در این مورد توصیه‌ی توماس ادیسون را آویزه‌ی گوش می‌کنیم:‌ «من شکست نخوردم. فقط ۱۰۰۰۰ شیوه کشف کردم که جواب نمی‌داد.»، «بزرگ‌ترین نقطه ضعف ما تسلیم شدن است.» «مطمئن‌ترین راه برای کسب موفقیت است این است که بگوییم: این دفعه دیگه موفق می‌شم!».

help

۵. کمک بگیرید

لازم نیست برای رسیدن به هدف یک ارتش را بسیج کنید اما حتی اگر به لحاظ تئوری احساس می‌کنید به تنهایی از پس کارها برمی‌آیید باز هم بهتر است دیگران را در جریان بگذارید، به همین دلیل است که مراسم ازدواج در حضور شاهدان انجام می‌شود. با بیان هدف‌تان به دیگران، در حقیقت پیامی قوی برای جهان و مهم‌تر از آن برای ضمیر ناخودآگاه‌تان می‌فرستید. گاهی اوقات هم بیش از اندازه بر روی توانایی‌های خود حساب باز می‌کنیم. بهتر است در انتخاب افرادی که می‌خواهیم با آنها درمیان بگذاریم و کمک بگیریم، وسواس زیادی به خرج ندهیم. مثلی هست که می‌گوید «هرکسی را بهر کاری ساختند».

۶. از قبل برای زمانی که انگیزه‌تان ته می‌کشد، آمادگی داشته باشید

این مرحله به طرز فکر افراد شکست‌خورده مربوط نمی‌شود. برعکس، به دلیل برخی ناکامی‌ها و خستگی‌های مفرط در راه رسیدن به هدف، به یک نیروی انگیزشی نیاز پیدا می‌کنیم. وقتی چنین اتفاقی برای من می‌افتد، به این فکر می‌کنم که دیگران برای رسیدن به اهداف خود چه سختی‌هایی را تحمل می‌کنند و حتی افرادی هستند که غصه‌ی شرایطی که در آن هستند را نمی‌خورند. به نظر من کسانی که با یک بیماری جدی مبارزه می‌کنند و کسانی مانند بازماندگان جنگ، قوی‌ترین الگوهایی هستند که من می‌توانم به آنها استناد ‌کنم.

اینجا است که وینستون چرچیل (نخست‌وزیر بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم) می‌تواند به ما انگیزه‌ی لازم را بدهد. بعد از اینکه در جنگ جهانی دوم، آلمان ۵۷ بار به طور متوالی لندن را بمباران کرد، ‌از چرچیل خواسته شد تا برای گروهی از دانش‌اموزان سخنرانی کند، در آن جمع، او جمله‌ی امیدبخشش را چنین گفت: «هرگز، هرگز و هرگز تسلیم نشو.»

۷. به ندای مثبت درون خود گوش دهید

ندای درون

همیشه دلایلی را که باید به راه‌تان ادامه بدهید به خودتان یادآوری کنید. استیو جابز خودانگیزشی را به خوبی توضیح می‌دهد: «به نظر من افراد تاثیرگذار، نه فقط آنهایی که یک روز می‌آیند و می‌روند، آنهایی که ماندگار می‌شوند،‌ افرادی هستند که از درون برانگیخته شده‌اند. چراکه در فراز و نشیب تغییراتی که در نظرات و سلایق دیگران به وجود می‌آید، وقت‌هایی هست که مورد انتقاد واقع می‌شویدو انتقاد برای همه سخت و گران است. وقتی به شما انتقاد می‌شود‌، یاد می‌گیرید عقب بایستید و به ندای درون خود گوش دهید که می‌گوید «ادامه بده». به این معنی که شما به تشویق و تحسین دیگران نیازی ندارید، و اگر در انتها از آن بهره‌مند شدید که چه بهتر. تشویق، اندکی برای شما کم‌اهمیت‌ می‌شود،‌ به همان اندازه انتقاد نیز اهمیتش را برای شما از دست می‌دهد و این لحظه‌ای است که شما از درون برانگیخته شده‌اید.»

8- درک جامعی از زندگی و هدف خود به دست آورید

طرز فکر انتزاعی‌تری نیز درباره‌ی انگیزه وجود دارد که هدف اصلی زندگی را مورد سوال قرار می‌دهد و در پی پاسخ به این سوال است که «چرا ما اینجا هستیم؟»، خاخام هیلل (که در زمان مسیح می‌زیسته است) جمله‌ی معروفی دارد: «‌اگر شما نه! پس چه کسی؟»، «اگر زمان حال نه! پس چه وقت؟» اگر عمیقا این کلام را درک کنید،‌ به سادگی آن را فراموش نخواهید کرد.

تفسیر جامع دالای لاما (رهبر دینی بوداییان تبّت) در این‌باره برای من جالب است. وقتی از او سوال شد چه چیزی درباره‌ی انسانیت، بیشتر او را متعجب ساخته است، پاسخ داد: «انسان! چون انسان سلامتش را فدای پول می‌کند. سپس پول را برای به دست آوردن سلامتی صرف می‌کند. آنقدر برای آینده نگران است که از لذت زمان حال غافل می‌شود و در نهایت نه در حال زندگی می‌کند و نه در آینده؛ طوری زندگی می‌کند که گویی مرگ در انتظار او نیست و وقتی می‌میرد، آنطور که باید زندگی نکرده است.»

اینفوگرافی هدف

منبع
https://www.chetor.comhttp://strategicplanning.mehttps://zibaandishi.comhttp://farzinsoltani.irhttps://khodbavar.comhttps://setare.comhttps://virgool.io/
برچسب ها
نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن